شیرینی زندگی پدر و مادر

شعر کودکانه 1

1394/6/1 11:46
نویسنده : masterpc
53 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 پرستار 


ديشب شب بدي بود 
بسيار بدتر از بد 
زيرا كه تب به جانم 
يك تير آتشين زد 
مي سوخت مثل كوره 
تا صبح پيكر من 
دستي نبود اما 
از لطف بر سر من 
تب بود و درد هم بود 
مادر نبود اما 
تا با محبّت خود 
تسكين دهد دلم را 
اما نه ، يك نفر بود 
در آن سياهي شب 
وقتي كه او مي آمد 
مي رفت از تنم تب 
از كوشش پرستار 
شب شد چو روز روشن 
امروز خوب خوبم 
تب رفته از تن من 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)